"سخنرانی حجت الاسلام شریفی بمناسبت روز زیارتی امام رضا ع منزل خانم سیفیان مورخه:۱۴۰۴/۲/۳۰

"سخنرانی حجت الاسلام شریفی بمناسبت روز زیارتی امام رضا ع منزل خانم سیفیان مورخه:۱۴۰۴/۲/۳۰

احکام

💠یک نماز امّا ثوابِ دو نماز

💬سؤال:

تداخل نماز غفیله در نافله مغرب (نیت هر دو در یک نماز)، صحیح است؟

✅پاسخ:

بله؛ صحیح است.

⭕️توضیح:👇

به طور کلی تداخل در نیّت، در بعضی از اعمال، صحیح است؛ مثل یک غسل با چند نیّت.

و در بعضی از اعمال، تداخل نیّت صحیح نیست؛ مثل نماز.

لذا مکلّف نمی‌تواند دو نیّت نماز کرده و یک نماز به جا آورد، مگر در دو مورد:👇

الف) تداخل بین نماز جعفر طیّار (سلام الله علیه) با چهار رکعت از نافله‌ی شبانه‌ روزی ادائی یا قضائی.

ب) تداخل بین نماز غفیله با دو رکعت از نافله‌ی مغرب.

🔘چند نکته:👇

۱- مکلف می تواند یک نماز به نیت غفیله و نافله، ولی به صورت نماز غفیله بخواند و کفایت از هر دو نماز می کند. (لذا به فضل و کرم الهی، هم ثواب نماز غفیله را به او می دهند و هم ثواب نافله ی مغرب)

۲- آنچنان که مشخص است، نماز غفیله، جایگزین دو رکعت از نافله ی مغرب است، نه چهار رکعت؛ لذا برای اینکه مکلف نافله ی مغرب را به جا آورده باشد، لازم است دو رکعت دیگر به صورت معمولی بخواند.

۳- فرقی ندارد دو رکعت اول، نماز غفیله باشد یا دو رکعت دوم.

زیارت امام رضا(علیه السلام) در آیینه روایات

پاداش بهشت

دسته اول

احادیثی است که پاداش زیارت امام هشتم علیه السلام را بهشت دانسته اند که نمونه ای از آنها بیان می شوند:امام صادق علیه السلام از اجداد خود و آنان از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود:

ستُدفن بضعة منی بأرض خراسان، لایزورها مؤمن إلا اوجب الله له الجنة وحرّم جسده علی النار

(مجلسی، 1339ق، ج102، ص31).

به زودی پاره ای از تن من در سرزمین خراسان دفن می گردد، هر مؤمنی او را زیارت کند، خداوند بهشت را برای او واجب کرده و جسم او را بر آتش جهنم حرام می کند.

1️⃣- امام صادق علیه السلام از اجداد خود و آنان از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند که رسول خدا (ص) فرمود:

(مجلسی، 1339ق، ج102، ص31).

2️⃣- امام صادق علیه السلام فرمود:

یقتل حفدتی بأرض خراسان فی مدینة یقال لها طوس، من زاره إلیها عارفاً بحقّه اخذته بیدی یوم القیامة وادخلته الجنة وان کان من أهل الکبائر

(همان، 1339ق، ج102، ص35).

نوه ام در سرزمین خراسان، در شهری که به آن طوس گفته می شود، کشته می گردد. کسی که او را زیارت کند، درحالی که عارف به حق او باشد، من روز قیامت دست او را می گیرم و او را وارد بهشت می کنم.

3️⃣- ابن اسباط گوید:

سألت أباجعفر علیه السلام: ما لمن زار والدک بخراسان؟ قال: الجنّة والله، الجنّة والله

(همان، 1339ق، ج102، ص37).

از امام جواد علیه السلام پرسیدم: «پاداش کسی که پدرت را زیارت کند، چیست»؟ حضرت فرمود: «به خدا قسم بهشت است؛ به خدا قسم بهشت است».

4️⃣- امام موسی بن جعفر8 فرمود:

من زار ابنی هذا و اومأ إلی ابی الحسن الرضا علیه السلام فله الجنّة

(ابن قولویه، 1356ق، ص306).

کسی که این فرزندم را زیارت کند اشاره کرد به امام رضا علیه السلام پس بهشت از آن اوست.

زیارت امام رضا(علیه السلام) در آیینه روایات

آمرزش گناهان

دسته دوم

احادیثی هستند که می گویند: کسی که امام رضا علیه السلام را زیارت کند، گناهانش آمرزیده خواهد شد:

1️⃣- رسول خدا (ص) فرمود:

ستدفن بضعة منّی بخراسان مازارها مکروب إلّا نفّس الله کربته ولامذنب إلّا غفر الله ذنوبه

(همان، 1339ق، ج102، ص33).

بزودی پاره ای از تن من در خراسان دفن می گردد؛ هیچ غمگینی او را زیارت نمی کند، مگر اینکه خداوند غم و اندوه او را می زداید و هیچ گناهکاری به زیارت او نمی رود، جز اینکه خداوند گناهان او را می آمرزد.

2️⃣- امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

سیقتل رجل من ولدی بأرض خراسان بالسمّ ظلماً اسمه اسمی، واسم أبیه اسم ابن عمران موسی علیه السلام،

ألا فمن زاره فی غربته غفر الله ذنوبه ما تقدّم منها و ما تأخرّ، ولو کانت مثل عدد النجوم وقطر الأمطار

وورق الأشجار

(همان، 1339ق، ج102، ص34)

به زودی مردی از فرزندان من در سرزمین خراسان با سمّ، به طور ظالمانه، شهید می شود که نام او نام من است و نام پدر او، نام پسر عمران، یعنی موسی علیه السلام است. آگاه باشید کسی که او را در حال غربت زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می بخشد؛ اگرچه به تعداد ستارگان آسمان و قطرات باران ها و برگ درختان باشد.

3️⃣- امام رضا علیه السلام فرمود:

إنی سَاُقْتَلُ بالسمّ مظلوماً،

فمن زارنی عارفاً بحقّی غفرالله ما تقدّم من ذنبه و ما تأخرّ

(همان، 1339ق، ج102، ص38).

من به زودی ظالمانه با سمّ کشته خواهم شد؛ پس کسی که مرا با شناخت حقّم زیارت کند، خداوند گناه گذشته و آینده اش را بیامرزد.

4️⃣- اباصلت هروی گوید:

کنت عند الرضا علیه السلام، فدخل علیه قوم من اهل قم، فسلّموا علیه، فردّ علیهم و قرّبهم،

ثمّ قال لهم الرضا علیه السلام: مرحباً بکم وأهلاً فأنتم شیعتنا حقّاً

وسیأتی علیکم یوم تزورونی فیه تربتی بطوس،

ألا فمن زارنی و هو علی غسل خرج من ذنوبه کیوم ولدته امّه

(شیخ صدوق، 1404ق، ص291).

خدمت امام هشتم علیه السلام بودم، گروهی از مردم قم بر آن حضرت وارد شده، بر او سلام کردند. امام پاسخ سلام آنان را داد و آنان را نزدیکش خواند. سپس به آنان فرمود: «خوش آمدید؛ شما بحق شیعیان ما هستید. به زودی بر شما روزی خواهد آمد که در آن روز شما تربت مرا در شهر طوس زیارت می کنید. آگاه باشید، کسی که مرا با غسل زیارت کند، او از گناهانش بیرون می رود و همانند کسی می شود که از مادرش متولد شده است.

متن شعر

کار تو همه مهر و وفا بود رضا جان

پاداش تو، کی زهر جفا بود، رضا جان

آن لحظه که پرپر زدی و آه کشیدی

معصومه ی مظلومه، کجا بود رضا جان

بر دیدنت آمد چو جوادت ز مدینه

سوز جگرش، یا ابتا بود رضا جان

تنها نه جگر، شمع صفت شد بدنت آب

کی قتل تو اینگونه روا بود، رضا جان

تو ناله زدی، در وسط حجره و زهرا

بالای سرت نوحه سرا بود رضا جان

یک چشم تو در راه، به دیدار جوادت

چشم دگرت کرب و بلا بود، رضا جان

جان دادی و راحت شدی از زخم زبان‌ها

این زهر، برای تو شفا بود رضا جان

از آتش این زهر، تن و جان تو می‌سوخت

اما به لبت، ذکر خدا بود رضا جان

روزی که نبودیم در این عالم خاکی

در سینه ی ما، سوز شما بود رضا جان

سخنرانی حجت الاسلام شریفی تفسير سوره واقعه مسجد علی ابن ابیطالب جلسه (۲۰)آخرین جلسه تفسير سوره واقع


سخنرانی حجت الاسلام شریفی تفسير سوره واقعه مسجد علی ابن ابیطالب
جلسه (۲۰)آخرین جلسه تفسير سوره واقعه
مورخه ۱۴۰۴/۲/۲۹
.فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ (88واقعه)
پس اگر او (محتضر) از مقرّبان باشد.
فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِيمٍ (89)
راحت و رحمت و بهشت پر نعمت، روزى او خواهد بود.
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ أَصْحَابِ الْيَمِينِ (90)
و امّا اگر از اصحاب يمين باشد
فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ (91)
(به او گفته مى شود:) از طرف اصحاب يمين (كه هم فكران تو هستند) به تو سلام باد
وَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضَّالِّينَ (92)
و امّا اگر از تكذيب كنندگان گمراه باشد
فَنُزُلٌ مِّنْ حَمِيمٍ (93)
با آبى جوشان پذيرايى مى شود.
وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ (94)
و ورود به دوزخ (جزاى اوست).
إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ (95)
همانا اين مطلب، حق و يقينى است.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ (
پس به نام پروردگار بزرگوارت تسبيح كن.
اول سرانجام نیکوکاران و بدکاران
این آیات، در حقیقت یک نوع جمع بندى از آیات آغاز سوره، و آیات اخیر است، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند، مجسم مى سازد که، چگونه بعضى در آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى پوشند، و جمعى دیگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم، با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند؟
دوم انقطاع الی الله
هنگامِ مرگ، روح از بدن ما خارج‌‌ می‌شود.
این خروجِ روح برای۱- بعضی ها مثلِ بوییدن گلِ خوشبو، شیرین و آسان است ۲-و برای بعضی ها ـ طبقِ روایات ما ـ مثل کندنِ پوستِ گوسفندِ زنده سخت و دردناک است.
حالا یک سؤال بپرسم: « قبضِ روح من و شما چه جوری است؟ »
جواب: چسب را اگر کف دست بچسبانیم، ‌ هنگام کندن راحت جدا می‌شود. اگر پشتِ دست باشد‌ هنگام کَندن چون به مویِ دست دلبستگی پیدا کرده جزّ و وِلزش بلند‌‌ می‌شود.
من و شما هم اگر به دارایی خود مثل مقام، همسر فرزند و ثروت دلبسته باشیم قبض روح ما سخت‌‌ می‌شود.
امام خمینی رضوان الله علیه در ابتدای تدریسِ شان همیشه این دعا را‌‌ می‌فرمودند: « إِلَهِی هَبْ لِی کمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیک‏ »[قسمتی از مناجات شعبانیه] خدایا من را از هر چه غیر از خودت هست قطع کن و بِبُر.
دارایی دنیا داشته باشم ولی دلبسته‌اش نباشم.
خدا دوست داشت ما دلبستگی نداشته باشیم و « اِنقطاع اِلی الله » داشته باشیم
سوم
رَوح
» به معناى راحت و آسايش و رحمت است. «ريحان» به گياهان خوشبو و معطّر گفته مى شود، همچنين به معناى رزق و روزى نيز آمده است.
مفسران اسلامى تفسیرهاى متعددى براى این دو واژه ذکر کرده اند که، شاید بالغ بر ده تفسیر شود:
گاه، گفته اند: ۱-روح به معنى رحمت ۲-و ریحان هر شرافت و فضیلتى را شامل مى شود.
و گاه، گفته اند: ۳-روح نجات از آتش دوزخ۴- و ریحان دخول در بهشت است.
گاه،۵- روح را به معنى آرامش در قبر و ریحان را در بهشت دانسته اند.
گاه، ۶-روح را به معنى کشف الکروب (بر طرف ساختن ناراحتیها) ۷-و ریحان را به معنى غفران الذنوب (آمرزش گناهان) تفسیر کرده اند.
و گاه،۸- روح را به معنى النَّظَرُ إِلى وَجْهِ اللّهِ۹- و ریحان را استماع کلام الله شمرده اند... و مانند اینها.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که، در تفسیر این آیه فرمود: فَإِمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِیْنَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ یَعْنِى فِى قَبْرِهِ، وَ جَنَّةُ نَعِیم یَعْنِى فِى الآخِرَةِ: اما اگر از مقربان باشد، روح و ریحان از آن او است، یعنى در قبر، و بهشت پر نعمت براى او است، یعنى در آخرت .(تفسیر نور الثقلین ، جلد ۵، صفحه ۲۲۸، احادیث ۱٠۳ و ۱٠۴.)-
چهارم
«تصلية» از «صَلْى» به معناى چشیدن، بريان شدن و افتادن است.
آغاز اين سوره، مردم را به سه دسته تقسيم كرد: «كنتم ازواجاً ثلاثة»: مقرّبان درگاه الهى، اصحاب يمين و اصحاب شمال، پايان سوره نيز سرنوشت اين سه گروه را تكرار مى كند.
هركس به ميزان قرب خود، پاداش دريافت مى دارد؛ چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: اگر محتضر از مقرّبان باشد، روح و ريحان در قبر و بهشت پر نعمت براى آخرت او مقرر مى شود. البتّه «مقرّبون» با توجّه به آيات 10 و 11، همان پيشتازان در ايمان و عمل صالح مى باشند. «و السابقون السابقون اولئك المقرّبون»
از اصحاب يمين در لحظه مرگ تنها رفع نگرانى مى شود تا قيامت پاداش دريافت كنند. ظاهراً مراد از اصحاب يمين كسانى هستند كه نامه عملشان به دست راستشان داده مى شود كه در آيات 71 سوره اسراء و 19 سوره حاقّه و 7 سوره انشقاق از آنان با جمله «من اوتى كتابه بيمينه» نام برده است. مراد از اصحاب شمال نيز كسانى هستند كه نامه عملشان به دست چپشان داده مى شود. از امام باقرعليه السلام روايت شده كه منظور از «المكذّبين الضالّين» مشركان مى باشند.(تفسير نورالثقلين.)
پنجم
براى جمله «سلام لك من اصحاب اليمين» چند معنا بيان شده است:
الف) به اهل بهشت (بدون آنكه شخص معيّنى در كار باشد) گفته مى شود: سلام بر تو.
ب) بهشتيان به پيامبر درود مى فرستند، بخاطر زحمات او كه آنان را به اين مقام رسانده است.
ج) پيامبر به خاطر رستگارى اين گروه در خير و سلامتى است.(تفسير راهنما.)
در آیات دیگر قرآن نیز، سلام فرشتگان در آستانه مرگ بر مؤمنان آمده است، مانند آیه ۳۲ سوره نحل که مى فرماید: الَّذِینَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون: کسانى که فرشتگان قبض روحشان را مى کنند در حالى که پاکیزه اند، به آنها مى گویند: سلام بر شما، وارد بهشت شوید به خاطر اعمالى که انجام مى دادید .
به هر حال، تعبیر سلام تعبیر پر معنائى است، خواه از سوى فرشتگان باشد، یا از سوى اصحاب الیمین، سلامى است که نشانه روح و ریحان و هر گونه سلامت و آرامش و نعمت است
ششم
در آيه 51 واقعه خوانديم: «ثمّ انّكم ايّها الضّالون المكذّبون، لأكلون من شجر من زقّوم» ولى در آيه 92 واقعه مى فرمايد: «و امّا ان كان من المكذّبين الضّالين فنزل من حميم» چرا در آيه اول، ضالّين بر مكذّبين مقدّم شده و در پايان برعكس شده است؟
پاسخ: به نظر مى رسد كه خطاب آيه اول در دنيا است كه انسان از انحراف و گمراهى به تكذيب كشيده مى شود، ولى در آخر سوره مسئله جان دادن مطرح است كه آغاز كيفر است و كيفر، از خلاف سنگين آغاز مى شود، تكذيب مهم تر از انحراف است.
در اين آيات، لحظات جان دادن سه گروه در كنار هم مطرح شده است تا انسان در اين نمايشگاه معنوى، كدام يك را انتخاب كند: «روح و ريحان و جنّة نعيم... نزل من حميم و تصلية جحيم»
براى پاداش مقرّبان و اصحاب يمين دليلى نيامده است، ولى براى كيفر كافران دليل آمده كه چون مكذّب و ضالّ هستند. پس تنبيه، دليل مى خواهد ولى در لطف و محبت، كسى سراغ علّت نمى رود.(تفسير كبير فخررازى)
امام صادق عليه السلام فرمود: پذيرايى با آب جوشان، در برزخ و قبر است و ورود به دوزخ، در قيامت است.(تفسير نورالثقلين)
هفتم
اين سوره با ياد معاد آغاز و با نام معاد ختم گرديده است.
۱- مقرّبان، پس از جان دادن، بلافاصله به راحت و رفاه مى رسند. «فروح و ريحان» (حرف «ف» دلالت بر گذشت زمانى اندك مى كند.)
۲- مرگ براى مقرّبان، زمينه ساز سه رحمت است: الف رهايى از غصّه ها و سختى هاى دنيا «فروحٌ»، ب رسيدن به الطاف الهى «ريحان» و رسيدن به
ج كاميابى ابدى. «جنّة نعيم»
۴- لحظات احتضار و مرگ و اخبار چگونگى جان دادن مقرّبان، اصحاب يمين و اصحاب شمال را باور كرده و جدّى بگيريم. «انّ هذا لهو حق اليقين»
۵- سختى جان دادن كفار و كيفر آنان با حميم و جحيم، حق و عادلانه است. «فنزل من حميم و تصلية جحيم... انّ هذا لهو حق اليقين»
۶- كيفر يك عمر انحراف و تكذيب، «المكذّبين الضالّين» پذيرايى با نوشيدنى سوزان در جايگاهى آتشين است، «فنزل من حميم و تصلية جحيم» و خداوند از كيفر نابجا منزّه است. «فسبح باسم ربّك...»
۷- وجود قيامت و نظام كيفر و پاداش، نشانه ربوبيّت خداوند در جهت تربيت انسان است كه ستايش پروردگار را مى طلبد. «فسبّح باسم ربّك العظيم»

حکایت خوبان۲۴۲: کرامتی از حضرت سلطان؛مُکَبِّری بود به نام کربلایی رضا که نابینا بود

حکایت خوبان۲۴۲: کرامتی از حضرت سلطان؛مُکَبِّری بود به نام کربلایی رضا که نابینا بود #علی‌بن‌موسی‌الرضا_علیه‌السلام در بیان علامه مصباح یزدی «ره»

🔹 در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات #حضرت_رضا_علیه‌السلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار می‌رفتیم. در مسجد، مُکَبِّری بود به نام کربلایی رضا که نابینا بود و حتی به او کربلایی رضای عاجز می‌گفتند. (آقا فرمودند که مشهدی‌ها به نابینا، عاجز می‌گویند) کربلایی رضای عاجز به مسجد می‌آمد و تکبیر می‌گفت.

ما بچه بودیم و سال‌ها بود که او را می‌شناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود.

پدرم از او پرسید: کربلایی رضا، من را می‌بینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدرم را شرح داد.

پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و می‌خواستند خودشان ببینند.

من هم آن‌جا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور می‌آمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری، دست کربلایی را می‌گرفت و پدر نابینایش را به مسجد می‌آورد.

بعد از اینکه در مسجد مستقرّ می‌شد، دیگر به کسی نیاز نداشت.

ما جستجو کردیم که چرا شفا داده‌اند.

گفتند: سال‌ها بود که این دختر بچه دست کربلایی را می‌گرفت و به مسجد می‌آورد. کم‌کم دختر بزرگ شد و به‌ اصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود.

روزی بعضی از بچه‌های بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود.

او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود:

دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش می‌گوید تو برو خانه من این‌جا می‌مانم. او به #امام_رضا_علیه‌السلام عرض کرده بود:

آقا! من سال‌هاست که نابینا هستم و حتی یک‌بار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یک‌بار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمی‌کنم؛ یا من را شفا بدهید یا همین‌جا مرگم را برسانید.

من دیگر طاقت ندارم متلک‌های مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل می‌شود و بعد از مدتی خوابش می‌برد. در خواب، #حضرت_رضا_علیه‌السلام او را شفا می‌دهند.

مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیده‌ام.

حکایت خوبان۲۴۱:یهودی که به پیامبر ص گفت سام  📚 داستان و راستان 

حکایت خوبان۲۴۱:یهودی که به پیامبر ص گفت سام

📚 داستان و راستان

✍نویسنده: شهید مرتضی مطهری

💚#سلام‌یهود

✍عایشه همسر رسول اکرم صلوات الله در حضور رسول اکرم صلوات الله نشسته بود که مردی یهودی وارد شد.

هنگام ورود به جای سلام علیکم گفت : السام علیکم

یعنی مرگ بر شما

طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد ،

او هم بجای سلام ،

گفت : السام علیکم .

معلوم بود که تصادف نیست .

نقشه ای ست که با زبان ، رسول اکرم صلوات الله را آزار دهند .

عایشه سخت خشمناک شد و فریاد برآورد که : مرگ بر خود شما و...

🔻رسول اکرم صلوات الله فرمود:

ای عایشه ، ناسزا مگو .

ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت‌ترین صورت‌ها را دارد.

نرمی و ملایمت و بردباری روی هرچه گذاشته شود ، آن را زیبا می‌کند و زینت می‌دهد.

و از روی هر چیزی برداشته شود ، از قشنگی و زیبایی آن می‌کاهد .

چرا عصبانی و خشمگین شدی ؟

عایشه : مگر نمی‌بینی یا رسول الله که

این‌ها با کمال وقاحت و بی‌شرمی به جای سلام چه می‌گویند؟

🔻پیامبر صلوات الله :

چرا ، من هم در جواب گفتم :

علیکم (بر خود شما)

همین قدر کافی بود .

حکایت خوبان۲۴۱: چرا فرزند امام جواد(ع) به مبرقع شهرت یافت ؟

حکایت خوبان۲۴۱: چرا فرزند امام جواد(ع) به مبرقع شهرت یافت ؟

موسی مبرقع چهره‌ای زیبا داشتند تا آنجا که بنا به تعابیری از ایشان، به یوسف آل محمد یاد میشود لذا از این رو صورت خود را با برقع می پوشاند و به همین دلیل به مبرقع شهرت یافت

حضرت موسی مرقع(ع)، 43 تن از امامزادگان را در خود جای داده است که عموما فرزندان و فرزندزادگان حضرت جواد الائمه(ع) هستند.

محل کنونی آستان، بیت حضرت موسی مبرقع فرزند بلا فصل امام جواد(ع) و برادر تنی امام هادی میباشد، که با دفن ایشان در محل بیت خود، از سال 296 هجری قمری و سپس تدفین فرزندان و نوادگان ایشان، قطب زیارتی در عالم تشیع شده است و مورد اقبال شیعیان از اقصی نقاط عالم میباشد.

حضرت موسی مبرقع فرزند بلافصل امام جواد(ع)، سر سلسله سادات رضوی، رضایی، ابن الرضا، تقوی، نقوی، مبرقع، برقعی و جد اعلای آنان میباشد و ایشان از اولین رضویون وارد شده به ایران میباشند که با ورود ایشان به قم و هجرت به کاشان، دوره جدیدی در قم آغاز شد؛ بزرگان قم با رفتن به محل استقرار ایشان در کاشان و تقاضا سکونت در قم، ایشان را به جهت بازگشت به قم همراهی کردند.

حضرت موسی مبرقع قریب به 40 سال در قم سکونت داشتند و ایشان و نوادگانشان، محل مراجعات مردم بودند؛ حضرت موسی مبرقع، تولیت موقوفات حضرت جواد الائمه(ع) را پس از شهادت پدر بزرگوارشان بر طبق وصیت نامه ایشان به عهده داشتند که این، نشان امانتداری و تایید امام معصوم است.

حکایت خوبان۲۴۰: ماجرای صله دادن امام رضا (ع) به دعبل خزاعی

حکایت خوبان۲۴۰: ماجرای صله دادن امام رضا (ع) به دعبل خزاعی

دعبل خزاعی از شعرای معاصر با امام ابوالحسن الرضا علیه السلام بوده و با اشعار خود از حریم اهل بیت علیهم السلام دفاع می کرده است. «مدارس آیات خلت من تلاوه»، آن را که در حضور امام رضا علیه السلام خواند، وقتی به این بیت رسید، امام علیه السلام سخت متأثر شد و گریه کرد.
اری فـــــیئهم فی غـــــیر هم متقســــما و ایدیهم عن فیئــهم صفـــرات
«می بینیم که اموال و حقوق آنها در میان دیگران دست به دست می گردد، اما دست خودشان از اموال و حقوقشان خالی مانده است».

امام علیه السلام فرمود: راست گفتی ای خزاعی، دست ما خالی مانده است. وقتی قصیده به پایان رسید، امام علیه السلام برای این که صله ای به او داده باشد، دستور داد کیسه ای که صد دینار طلا در آن بود به دعبل بدهند. دعبل به آورنده ی کیسه گفت: پول را خدمت امام برگردان و از طرف من عرض کن، به خدا قسم، من برای پول شعر نگفته ام، صرفا برای ابراز محبت به شما گفته ام. تنها چیزی که از شما می خواهم این است که یک قطعه از لباس های تنتان را به من بدهید تا من به آن تبرک بجویم. امام مجددا پول را با جبه ای از لباس خودشان به او برگرداندند و فرمودند: این پول را نگه دار که مورد احتیاجت خواهد بود. او از طوس به سمت کوفه حرکت کرد. در راه، کاروان به راهزن ها رسید. راهزن ها اموال کاروان را گرفتند و دست های کاروانیان را بستند. حتی جبه ای را که امام به او داده بود، بردند. دعبل می گوید: من در گوشه ای غمگین نشسته بودم و می دیدم که اموال ما را راهزنان در میان خودشان تقسیم می کنند، اتفاقا دیدم یکی از آن ها همان جبه را پوشیده و سوار بر اسبی است و دیگران مشغول تقسیم اموال ما هستند و عجیب این که او در همان حال همان شعر مرا می خواند:
اری فـــــیئهم فی غـــــیر هم متقســــما و ایدیهم عن فیئــهم صفـــرات
من گفتم: ای سرور من، این شعر که می خوانی مال کیست؟ گفت: به توچه مربوط است؟ گفتم: منظوری دارم. گفت: گوینده ی این شعر مداح آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم دعبل خزاعی، است، و بنا کرد از شعر و گوینده ی آن تجلیل کردن که اخلاص در حب آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم دارد. من گفتم: من دعبلم. گفت: تو دروغ می گویی، اگر راست می گویی، قصیده اش را بخوان، تنها این یک بیت که نیست. قصیده را از اول تا آخر خواندم. مرا پیش رئیسشان بردند که بر سر تل خاکی به نماز ایستاده بود. تعجب کردم که نماز و زاهزنی! پس از فراغت از نماز، مرا به او معرفی کردند. او خیلی تعجب کرد و سپس وقتی مطمئن شد که دعبل هستم، دستور داد تمام اموال کاروان را برگرداندند. دعبل به قم رفت و قمی ها وقتی فهمیدند که دعبل جبه ی امام رضا علیه السلام را دارد گفتند: ما این جبه را به ده هزار دینار می خریم. گفت: من این را به هیچ قیمتی نمی فروشم. از قم بیرون رفت جمعی از جوان ها رفتند و وسط راه جبه را از او گرفتند. ناچار به شهر برگشت و هرچه خواست جبه را بگیرد، ندادند، گفتند: تو دیگر جبه را نخواهی دید. پولش را بگیر و برو. گفت: پس قطعه ای از آن را به من بدهید. تکه ای از جبه را به او دادند و رفت. وقتی به خانه رسید، دید دزد به خانه اش زده و همه چیزش را برده است، تنها همان صد دیناری که امام رضا علیه السلام به او داده و فرموده بود نگه دار که مورد احتیاجت خواهد بود، در دستش باقی مانده بود و مردم هر دینار آن را به ده دینار از او خریدند
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- کتاب حبل متین (جلد اول) – از صفحه 381 تا
383

حکایت خوبان:۲۳۹  رزق طالب امدادهای غیبی

حکایت خوبان:۲۳۹

رزق طالب امدادهای غیبی

بعد از فوت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی خرج حوزه به دوش آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) و دیگر مراجع افتاد.

سهم آیت الله گلپایگانی برای اداره حوزه هفتاد هزار تومان بود. ایشان پول شهریه را نداشتند و روی این جهت احتیاج به قرض پیدا کردند. و شهریه سه ماه را قرض کردند. تا اینکه فرمودند:

« روزی از مسجد حسین آباد برمی گشتیم، شخصی را دیدم که دنبال من بیرون آمد و مقداری پول به من داددر دستمال یزدی بسته بود بمن دادگفتم این چیست ؟سهم است صدقه است ،،، گفت هرچه دوست دادرید

اسم او را پرسیدم. فرمود «غیب علی»!

بعد پولها را شمردم، دیدم به اندازه مبلغی است که چند ماه قرض کرده ام بعد از این هم در امر شهریه وانماندم

سخنرانی حجت الاسلام شریفی تفسير سوره واقعه مسجد علی ابن ابیطالب  جلسه (۱۹)    مورخه ۱۴۰۴/۲/۲۲

سخنرانی حجت الاسلام شریفی تفسير سوره واقعه مسجد علی ابن ابیطالب

جلسه (۱۹)

مورخه ۱۴۰۴/۲/۲۲

فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (83)

87)

۸۳ ـ پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد (توانائى بازگرداندن آن را ندارید)؟!

وَأَنتُمْ حِينَئِذٍ تَنظُرُونَ (84)

۸۴ ـ و شما در این حال نظاره مى کنید (و کارى از دستتان ساخته نیست

وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ (85)

۸۵ ـ و ما از شما به او نزدیکتریم ولى نمى بینید

فَلَوْلَا إِن كُنتُمْ غَيْرَ مَدِينِينَ (86)

۸۶ ـ اگر هرگز (در برابر اعمالتان) جزا داده نمى شوید.،

تَرْجِعُونَهَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (87)

۸۷ ـ پس آن (روح) را بازگردانید اگر راست مى گوئید!

۱-شبهات نسبت به معاد

اگر منكران معاد در قدرت خداوند براى مبعوث كردن مردگان شك دارند، آيا قدرت او را در گرفتن جان انسان ها، انكار مى كنند؟ صحنه جان دادن محتضر را مى بينند كه احدى هيچ كارى نمى تواند بكند، عجز خود و قدرت نمايى او را در حال احتضار ديده اند، همان قدرت كه مى تواند جان را بگيرد، مى تواند جان را باز گرداند.

اگر مرگ به اراده و تقدير الهى نبود و اتّفاقى بود، چاره جويى و جلوگيرى از آن امكان داشت.

براى منكران بايد استدلال آورد، چنانكه در آيات متعدّد اين سوره خداوند بارها استدلال آورده است. ۱-«أفرأيتم ما تمنون»، ۲-«أفرأيتم ما تحرثون»، ۳-«أفرأيتم النار الّتى تورون»، البتّه گاهى هم بايد با نشان دادن صحنه عجزشان آنان را تحقير كرد، چنانكه در اين آيات خداوند خطاب به آنان مى فرمايد: همه شما قدرت دور كردن مرگ و زنده نگه داشتن عزيزتان را در لحظه احتضار نداريد.

هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد

از لحظات حساسى که آدمى را سخت در فکر فرو مى برد، لحظه احتضار و پایان عمر است، در آن لحظه که کار از کار گذشته، اطرافیان مأیوس و نومید به شخص محتضر نگاه مى کنند، مى بینند همچون شمعى ـ که عمرش پایان گرفته ـ آهسته آهسته خاموش مى شود، با زندگى وداع مى گوید، و هیچ کارى از دست هیچ کس ساخته نیست.

آرى، ضعف و ناتوانى کامل انسان، در این لحظات حساس آشکار مى شود، نه تنها در زمانهاى گذشته که، امروز با تمام تجهیزات فنى و پزشکى، و حضور تمام وسائل درمانى، این ضعف و زبونى به هنگام احتضار، درست همانند گذشته، مشهود و آشکار است.

قرآن مجید، در تکمیل بحثهاى معاد و پاسخگوئى به منکران و مکذبان، ترسیم گویائى از این لحظه کرده، مى گوید: پس چرا هنگامى که جان به گلوگاه مى رسد، توانائى بازگرداندن آن را ندارید ؟! (فَلَوْلا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ).(۱)

«در ادوار حیات بشر، سه روز است که از نظر دینی بسیار مهم تلقّی شده و بزرگ‌ترین تحّول در آن‌ها به وقوع می‌پیوندد؛ یکی روز ولادت است، سپس روز مرگ و سوم روز قیامت.

در این سه روز، انسان از عالمی به عالمی دیگر انتقال می‌یابد و تمام شرایط زندگی و قوانین حیاتی‌اش دگرگون می‌شود».

مشاهده کلیدی در لحظه احتضار

بر اساس آیات قرآن و روایات اهل بیت (ع)، فرد در حال احتضار، شاهد ۵ مورد مهم خواهد بود که کیفیت این مشاهدات به ایمان و اعمال او بستگی دارد:

۱. فرشتگان: قرآن کریم می‌فرماید فرشتگان رحمت، با سلام و بشارت بهشت به استقبال مؤمنان پاک‌سیرت می‌آیند (النحل: ۳۲). این فرشتگان شامل موارد زیر هستند:

۲. پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع): طبق روایات، مؤمن و کافر در لحظه مرگ، پیامبر (ص) و ائمه (ع) را مشاهده می‌کنند. امام صادق (ع) می‌فرمایند مؤمن با دیدن ایشان مسرور و کافر و منافق، ناخشنود می‌شود

۳. بهشت و جهنم: فرد محتضر جایگاه ابدی خود را مشاهده می‌کند. پیامبر (ص) می‌فرمایند مؤمن با دیدن بهشت و نعمت‌هایش، چنان آرامشی می‌یابد که تمام حسرت‌های دنیوی را فراموش کرده و مشتاقانه به سوی آن می‌شتابد. این مشاهده، نتیجه ایمان و اعمال صالح، به‌ویژه ولایت اهل بیت (ع) است.

۴-. شیطان: شیطان و یارانش در لحظه مرگ حاضر می‌شوند و تلاش می‌کنند با وسوسه، ایمان فرد را از او بگیرند. این یکی از سخت‌ترین لحظات برای محتضر است. امام صادق (ع) توصیه می‌کنند که در این هنگام، شهادتین (شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر) به فرد محتضر تلقین شود تا شیطان بر او چیره نگردد.

۵. مال، فرزندان و اعمال: این سه مورد به صورت مثالی برای فرد مجسم می‌شوند. مال می‌گوید تنها بهره تو از من کفنت است. فرزندان می‌گویند تو را تا قبر همراهی می‌کنیم. اما عمل (اگر صالح باشد) با صورتی زیبا ظاهر شده و می‌گوید: من همنشین تو در قبر و قیامت هستم و به تو بشارت راحتی و بهشت را می‌دهد. اعمال بد نیز با صورتی زشت ظاهر شده و مایه وحشت می‌شوند.

۲-خداوند، به همه بندگان، خوب يا بد، نزديك است. «۲» آنچه مهم و ارزشمند است اين كه ما با ايمان و عمل صالح به خدا نزديك شويم.

«مَدين» از «دين» به معناى جزاست و لذا «يوم الدين» يكى از نام هاى قيامت است: «مالك يوم الدين»

فرق نگاه،و دیدن

نگاه غير از ديدن است، چه بسا انسان به چيزى نگاه مى كند، اما آن را نمى بيند و در فكر چيز ديگرى است. «تنظرون... لكن لا تبصرون»

۳- لحظه ى احتضار و مرگ، براى همه حتمى است. «اذا بلغت الحلقوم» (كلمه «اذا» در موارد حتمى الوقوع بكار مى رود)

۴- خروج روح از بدن، از مجراى تنفسى و حلقوم است. «بلغت الحلقوم»

۵- خداوند براى برطرف كردن ترديد معاد، هم قدرت خود را در حيات مطرح مى كند و هم در حال مرگ و به اين طريق اتمام حجّت مى كند. «بلغت الحلقوم»

داستان

بد نیست در اینجا به حالات بعضى از جباران که در اوج قدرت، لحظه مرگشان فرا رسید، توجه کنیم، تا عمق معنى این آیات، روشنتر گردد.

مسعودى در مروج الذهب در حالات مأمون و جنگ او با سپاه روم داستانى آورده است که، خلاصه اش چنین است: او هنگامى که از میدان جنگ باز مى گشت، به چشمه بدیدون ، در منطقه قشیره رسید، براى استراحت در آنجا فرود آمد، صفا و سردى و درخشندگى آبِ چشمه، او را در شگفتى فرو برد، و همچنین سرسبزى، طراوت و خرمى آن منطقه، دستور داد چوبهائى از درختان قطع کنند و همچون پلى روى چشمه بزنند، و سقفى از چوب و برگ درختان، بالاى آن آماده سازند، در آنجا استراحت کرد در حالى که آب از زیر پاى او رد مى شد، صافى آب به قدرى بود که، درهمى در درون آب افکند و از قعر آب نقش روى آن خوانده مى شد!، و به قدرى سرد بود که، هیچ کس نمى توانست دست خود را در آب فرو برد.

در این هنگام، ماهى نسبتاً بزرگى به اندازه یک ذراع ظاهر گشت، گوئى یکپارچه نقره بود، مأمون گفت: هر کس آن را بگیرد، شمشیرى به او جایزه مى دهم ، بعضى از خدمتکاران پیشدستى کردند، و آن را گرفتند، هنگامى که نزدیک مأمون آوردند ماهى تکانى خورد، از دست خدمتکار او بیرون پرید، مانند قطعه سنگى در آب افتاد و مختصر آبى بر سینه، گلو و شانه هاى مأمون پاشید، به طورى که لباسش تر شد، خدمتکار بار دیگر پائین رفت، و ماهى را گرفت، و در مقابل مأمون در دستمالى گذارد، در حالى که تکان مى خورد، مأمون گفت: الآن باید آن را سرخ و آماده کنید.

اما ناگهان، لرزه اى بر اندام او افتاد به طورى که قادر بر حرکت نبود، او را با لحافهاى متعدد پوشاندند، اما باز مى لرزید، و فریاد مى کشید: سرما، سرما !براى او آتش افروختند، باز فریادش از سرما بلند بود، ماهى را سرخ کرده براى او آوردند ، اما او حتى قادر نبود از آن بچشد، هنگامى که حالش سختتر شد، از بختیشوع و ابن ماسویه (که هر دو از اطباء دربار مأمون بودند) درخواست کمک کرد، در حالى که در سکرات مرگ بود، بختیشوع یک دست او را گرفت و ابن ماسویه دست دیگرش را، دیدند نبض او کاملاً از اعتدال خارج شده، و خبر از فنا، نابودى و از هم پاشیدگى نظام جسمانى او مى دهد، در این حال، عرق مخصوصى از بدن او تراوش مى کرد که لزج و چسبنده مانند روغن بود! و این دو طبیب در حال او فرو ماندند و اعتراف کردند: چنین چیزى را در کتب طبى، هرگز نخوانده اند، ولى هر چه هست دلیل بر نزدیک شدن مرگ او است.

حال مأمون سخت تر شد، گفت: مرا به نقطه بلندى ببرید که مشرف بر لشکرم باشد، تا وضع آنها را بررسى کنم، در این هنگام شب فرا رسید، هنگامى که از آن نقطه، به خیمه ها و لشکر خود و آتشهاى بسیار زیادى که برافروخته بودند، نگاه کرد گفت: یا مَنْ لایَزُولُ مُلْکُهُ إِرْحَمْ مَنْ قَدْ زالَ مُلْکُهُ: اى خدائى که هرگز حکومتت زوال نمى پذیرد، به کسى رحم کن که حکومتش رو به زوال است ، بعد او را به بسترش آوردند، کسى را کنار او نشاندند که، شهادتین بر زبانش بگذارد، و چون گوشش سنگین شده بود، آن مرد صدایش را بلند کرد، ابن ماسویه گفت: فریاد نزن، به خدا سوگند او در این لحظه فرقى بین خدا و مانى نمى گذارد!.

مأمون چشمش را باز کرد، چنان حدقه ها از هم باز و سرخ شده بود که سابقه نداشت، مى خواست با دستش بر ابن ماسویه بکوبد، اما نتوانست، مى خواست سخن تندى بگوید، اما قدرت نداشت، در همان ساعت جان سپرد.(۳)

ممکن است بیمارى او سابقه قبلى داشته، و یا به گفته بعضى از مورخان، هر کسى از آب آن چشمه مى نوشید بیمار مى شد، و یا ماهى، نوعى ترشّحات مسموم داشته، هر چه بود، حکومت و قدرتى با آن عظمت، در لحظاتى چند فرو ریخت، و قهرمان میدانهاى بزرگ نبرد، در برابر مرگ زانو زد.

هیچ کس در آن لحظه توانائى نداشت قدمى براى او بردارد، یا لااقل او را به منزل اصلیش برساند، و تاریخ از این داستانهاى عبرت انگیز بسیار به خاطر دارد

۶- خداوند، از نزديك ترين افراد به انسان، نزديك تر است. نزديكى ديگران جسمى است و نزديكى او ناشى از احاطه كامل به مخلوق است. «نحن اقرب اليه منكم»

۸-- معاد و كيفر و پاداش اخروى قطعى است. «ان كنتم غير مدينين» (بكارگيرى فعل ماضى براى بيان آينده، نشانه حتمى و قطعى بودن آن است)

داستان شیخ بهایی وتجسم اعمال

شیخ_بهایی نقل می‌کند:

روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی

او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت :

🍃روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند.

💢 چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّه‌ام می‌رسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوش‌صورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد.

من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب می‌بینم یا بیدارم.

🍃 در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرت‌انگیزی به شامّه‌ام می‌رسد، دیدم سگی وحشت‌انگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد.

من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنه‌ای دارم می‌بینم.

🍃لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباس‌هایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛

خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟

🍃 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قوی‌تر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد.

🍃 حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود